فرار بزدلانه از تاریخ
برگردان شین میم شین برگردان شین میم شین

 

دومه نیکو لوسوردو

 

فصل دوم

 

بخش اول

شکست اردوگاه سوسیالیسم

فروپاشی و یا جنگ جهانی سوم؟[1]

 

  http://de.wikipedia.org/w/index.php?title=Datei:Albrecht_D%C3%BCrer_027.jpg&filetimestamp=20050519094929

جورج فروست کنان (1904 ـ 2005) [2]  

مورخ و دیپلمات مهم آمریکائی

نام او با نقشه مارشال و سیاست ممانعت ضد کمونیستی در رابطه است

رئیس بخش برنامه در وزارت امور خارجه آمریکا (1947 ـ 1949)

جوایز دریافتی

جایزه پولیتسر (1957)

جایزه صلح تجارت کتاب آلمان (1982)

دارنده مدال پور له مری آلمان

 

بخش اول

فروپاشی، اسطوره توجیهی امپریالیسم

 

·      بلع نیکاراگوئه توسط امپریالیسم امریکا چگونه اتفاق افتاد؟

·      نیکاراگوئه مورد محاصرهً اقتصادی و نظامی قرار گرفت.

·      نیکاراگوئه آماج دسیسه های براندازانهً سازمان های جاسوسی شد.

·      بنادر نیکاراگوئه مین گذاری شدند.

·      جنگ اعلام نشده، ولی کثیف و خونینی بر ضد این کشور آغاز شد، که مغایر با  کلیهً موازین حقوق بین المللی بود.

·      دولت ساندینیستی در برابر این دسیسه ها مجبور به اتخاذ اقدامات تدافعی شد، تا ارتجاع داخلی و تجاوز خارجی را دفع کند.

·      دولت ایالات متحدهً امریکا به عنوان مدافع سینه چاک حقوق بشر (که ظاهرا از طرف ساندنیست ها پایمال شده بود) وارد میدان شد و دولت انقلابی نیکاراگوئه را زیر رگبار تبلیغات اختناق آوری قرار داد و به جلب حمایت کلیسای کاتولیک و برخی از ارواح خیرخواه «دست چپی» نایل گردید.

·      بدین طریق میدان عمل اورتگا رفته رفته تنگ و تنگتر شد و بالاخره از پا در آمد.

·      پایگاه های ساندنیست ها زیر فشار اختناق اقتصادی، جنگ صلیبی ایدئولوژیک، فشار نظامی و تروریسم هدایت شده، از سوی واشنگتن و مزدوران معروف به «کونتراز» زیر ضربات هولناکی قرار گرفتند، نتیجه اش تضعیف روحیه و توان مقاومت بود.

·      تنها راهی که برای  نجات باقی ماند، انتخابات بود.

·      در جریان انتخابات، امپریالیسم امریکا قدرت مالی و امکانات تبلیغاتی غول آسای خود را وارد عمل کرد، مردم نیکاراگوئه خونالود و مستاًصل و با کارد میر غضب بر گلو «آزادانه» در مقابل قصاب جهانی به زانو در آمدند.

 

·      تاکتیک مورد استفاده در مورد کوبا چیزی جز این نیست.

 

·      اکنون باید پرسید:

·      آیا شکست سیستم ساندنیستی، نتیجهً یک «فروپاشی» بوده است؟

·      آیا می توان سقوط فیدل کاسترو و نابودی سوسیالیسم در کوبا را (که امپریالیسم امریکا سال های سال است که تدارک می بیند) یک «فروپاشی» و یا شکست نامید؟

 

·      طرزتفکری، که یک شکست و یا یک بحران را که زیر فشار وحشت انگیز، مستمر و همه جانبهً امپریالیسم صورت می گیرد، به عنوان یک روند درونی و خود به خودی می نامد، در بهترین حالت ساده لوحانه و یکسونگرانه است.

 

·      مقولهً «فروپاشی» همانقدر در مورد اردوگاه سوسیالیسم بی ربط است، که در مورد نیکاراگوئه بود و یا در مورد کوبا خواهد بود.

·      وقتی در سال 1947 سیاست «اختناق امپریالیستی» فرمولبندی می شد، جرج کنان ـ معمار این سیاست ـ تاًکید کرد که «ما باید در جریانات داخلی روسیه و جنبش کمونیستی اعمال نفوذ کنیم و سازمان های جاسوسی ما، که به عنوان مشاور سفیر امریکا در مسکو و در دستگاه دولتی امریکا حضور دایمی دارند، باید از کلیهً امکانات لازمه برخوردار شوند.»

 

·      منظور این بود که «فشار وارده بر سیاست جاری اتحاد جماهیر شوروی را تشدید کنند» و این اعمال فشار تا آن حد افزایش یابد که سرانجام «به در هم شکستن و یا تضعیف جدی قدرت شوروی منجر شود.»

 

·       آنچه امروز«فروپاشی» نام می گیرد، آنوقت صریحتر و بی پرده تر«درهم شکستن» اطلاق می شد، که ربطی به روند خود به خودی و ناگهانی «فروپاشی» ندارد، بلکه محصول توطئه ای است که طی 40 سال آزگار با صرف میلیاردها دلار و با اجیر کردن میلیون ها مزدور داخلی و خارجی پیش بینی، برنامه ریزی و اجرا شده است.

 

·      همانطور که جرج کنان در نظر داشت، « باید تناسب قوای اقتصادی، سیاسی و نظامی در مقیاس جهانی، چنان تغییر یابد، که غرب بتواند هر لحظه در بارهً بود و نبود جنبش کمونیستی و اتحاد جماهیر شوروی تصمیم بگیرد.»4

 

بخش دوم

 در سرچشمه های جنگ سرد   

 

هری اس. ترومن  (1884 ـ 1972) [3]

سوسیالیستی و سومین رئیس جمهور آمریکا

ترومن که در سال ۱۹۴۴ به عنوان معاون فرانکلین روزولت کار در دستگاه اجرایی آمریکا را آغاز کرده بود، پس از مرگ ناگهانی وی ریاست این دستگاه را بر عهده گرفت.

آلمان در ماه مه ۱۹۴۵ تسلیم شد و ترومن در ژوئیه همان سال در کنفرانس پتسدام حضور یافت تا در بحث‌های مربوط به طرح‌های توافق برای اروپای پس از جنگ شرکت کند.

ترومن برای پایان دادن به جنگ آمریکا و ژاپن دستور پرتاب بمب‌های اتم به شهرهای هیروشیما و ناکازاکی را صادر کرد.

وی بار دیگر در سال ۱۹۴۸ به عنوان رئیس جمهور آمریکا برگزیده شد.

  ترومن در دور جدید زمامداری ‌اش باید با مسائل جدیدی از جمله جنگ سرد با اتحاد جماهیر شوروی، اجرای پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو)، جنگ کره و غیره سر و کار داشت.

 

·      از این رو باید درهم شکستن اردوگاه سوسیالیستی را در چارچوب یک زورآزمایی بی رحمانه که «جنگ سرد» نام گرفته، مورد مطالعه قرار داد.

·      «جنگ سرد» بر سراسر سیارهً زمین بال گسترد و دهه های متمادی ادامه یافت.

·      چند و چون «جنگ سرد» را جیمز دولیتل ـ ژنرال امریکایی ـ در اوایل سال های 50 چنین فرمولبندی کرد:

·      «این بازی هیچ قاعده ای نخواهد شناخت.

·      هنجارهای متداول رفتار بشری، دیگر برسمیت شناخته نخواهند شد.

·      ما باید یاد بگیریم، دشمنان مان را با طرق و وسایلی شقه شقه کنیم، مورد سابوتاژ قرار دهیم و نابودشان کنیم، که بمراتب بخردانه تر، پیشرفته تر و کارآتر از طرق و وسایلی اند، که آنها علیه ما بکار می برند.»5

 

·      آیزنهاور نیز به نتایج دیگری نمی رسد و تصادفی نیست، که از پست فرماندهی کل قوای نظامی ایالات متحدهً امریکا در اروپا به ریاست جمهوری امریکا ارتقا می یابد.

 

·      کشاکش معروف به «جنگ سرد»  نه تنها به عرصهً استفاده از کلیهً وسایل ممکن (جاسوسی، توطئه، کودتا و...) بدل می شود، بلکه در بسیاری از نقاط جهان (مثلا در کره) به جنگ های واقعی و خونین می انجامد.

 

·      ترومن، در سال 1952 تصمیم می گیرد، که به عملیات نظامی پایان دهد، ایدهً ویرانگرتری به ذهنش رسیده است که در یادداشت های روزانه اش چنین روی کاغذ می آید:

·      «ما می توانیم، به اتحاد جماهیر شوروی و جمهوری خلق چین اولتیماتوم بدهیم و برای شان پیشاپیش روشن کنیم، که در صورت عدم توجه به آن، شهرهای مسکو، سن پطرزبورگ، موکدن، ولادی وستوک، پکن، شانگهای، پورت آرتور، دایرن، اودسا، استالینگراد و کلیهً مؤسسات صنعتی در چین و شوروی نابود خواهند شد.»6

 

·      این فقط یک ایدهً استثنایی موقتی نیست.

·      در گرماگرم جنگ کره، جمهوری خلق چین بارها مورد تهدید بمب اتمی قرار می گیرد و با توجه به تجربهً وحشت انگیز هیروشیما و ناکازاکی، که طولی از آن نمی گذرد، می شود به جدی بودن این تهدید پی برد.

 

·      آری، «جنگ سرد» با شکست اتحاد جماهیر شوروی به پایان رسید ولی کی آغاز شده بود؟

 

·      آغاز «جنگ سرد» در ایامی است که جنگ جهانی دوم هنوز شعله می کشد.

·      هیروشیما و ناکازاکی با خاک یکسان شده اند، اگر چه ژاپن دیری است، که شکست خورده و حاضر به تسلیم بوده است.

·      ولی آماج اصلی بمب اتمی، بیشتر از ژاپن، اتحاد جماهیر شوروی است.

·      بسیاری از مورخین معروف امریکایی، با اتکاء بر اسناد و مدارک موجود، به این حقیقت امر اقرار می کنند.

 

·      برای خط و نشان کشیدن به کشور شوراها، تصمیم گرفته می شود، که بمب وحشت انگیز اتمی، نه بر منطقه ای کویری، بلکه بیدرنگ بر دو شهر بزرگ ـ هیروشیما و ناکازاکی ـ پرتاب شود، تا حکومت شوراها گوشی دستش بیاید، که تناسب قوا در جهان بعد از جنگ از چه قرار است و ایالات متحدهً امریکا برای حفظ هژمونی خود، حاضر به ارتکاب هر جنایتی است.

 

·      وینستون چرچیل نیز آمادگی خود را اعلام می کند، که در صورت لزوم «کلیهً مراکز صنعتی روسیه را با خاک یکسان کند»، وقتی که وزیر خارجهً امریکا ایستیم سون مدتها خیال «مجبور کردن شوروی، به تغییر سیستم حکومتی و یا تغییر بنیادی آن» را در سر می پروراند.

 

·      پارادوکس در این است، که سران نظامی امریکا، در مقابل اجرای نقشهً بمباران اتمی ژاپن مقاومت می کنند و مورد بی مهری حضرات قرار می گیرند.

·      آنها بمب اتمی را بربرمنشانه می نامند، که به امحای هر موجود جانداری می انجامد و رحمی بر زن و بچه و پیر و بیمار نمی کند و فرقی با تسلیحات شیمیایی و باکتریولوژیک ندارد، که از سوی کونونسیون ژنو ممنوع اعلام شده است.

·      گذشته از این ژاپن شکست خورده است و حاضر به تسلیم است.

 

·      این سران نظامی غافلند، از این که آماج اصلی بمب اتمی، در واقع نه ژاپن، بلکه کشور شوراها ست، کشوری که قادر به مقاومت در برابر نقشه های ترومن است.

·      ترومنی، که در پی تبدیل ایالات متحدهً امریکا به ژاندارم بین المللی است.

·      این سیاست در یک نشست کابینه در 7 سپتامبر سال 1945 میلادی فرمولبندی شده است.

 

·      وقتی افکار عمومی امریکا، از جنایت وحشت انگیزی که در شهرهای هیروشیما و ناکازاکی رخ داده است، مطلع می شود، موج انزجار و نفرت سراسر کشور را فرا می گیرد.

 

·      از این رو ست، که ایستیم سون، در سال 1947 با انتشار مقاله ای که در همهً مطبوعات کشور با تیتری درشت چاپ می شود، به سرهمبندی کردن افسانهً سراپا دروغی دست می زند، که گویا قتل عام مردم این دو شهر، لازم بوده تا جان میلیون ها انسان نجات داده شود.

 

·      بسیاری از تاریخ نگاران امریکایی، با اشاره به بی پایه بودن این ادعای او، اعلام می کنند، که هدف اصلی او از سوئی، متوقف کردن موج اعتراض عمومی و عادت دادن مردم امریکا به استفاده از تسلیحات اتمی و عادی قلمداد کردن آن و از سوی دیگر، خط و نشان کشیدن به شوروی بوده است.7

 

·      (کافی است، به فیلم های کودکان در این دوره نظری بیندازیم.

·      در این فیلم ها لاک پشتی نشان داده می شود، که با انفجار بمب اتمی سرش را زیر لاکش می کشد و چیزی اش نمی شود.

·      نتیجه اینکه بچه ها لازم نیست، ترس داشته باشند.

·      آنها باید، فقط کاری را بکنند، که لاک پشت می کند. مترجم)

 

·      در این زمان در ژاپن حادثهً دیگری رخ می دهد، که  فهم بهتر چند و چون «جنگ سرد» را تسهیل می کند.

·      قیصر ژاپن با حملهً تجاوزگرانه به چین، دست به جنایت بی سابقه ای زده بود.

·      صدها هزار اسیر جنگی، به عنوان موش آزمایشگاهی، برای آزمایش تسلیحات میکروبیولوژیکی و شیمیایی مورد استفاده قرار گرفته بودند و علیه مردم عادی شهرهای مختلف بمب های باکتریولوژیکی پرتاب شده بود و نتیجهً همه این آزمایشات بدقت علمی یاد داشت شده بود.

·      امریکا اعلام می کند، که برای مسئولین مستقیم این جنایات و برای اعضای واحد بدنام و قسی القلب 731 ژاپن، مصونیت جانی قایل خواهد شد، اگر آنها نتایج این آزمایشات را در اختیار امریکایی ها قرار دهند.

·      اکنون دیگر در «جنگ سرد» نه تنها بر تسلیحات اتمی، بلکه همچنین به تسلیحات باکتریولوژیکی توسل جسته می شود.8

 

·      شروع «جنگ سرد» و پایان جنگ جهانی دوم، به همدیگر پیوند خورده اند.

·      برای کشف این پیوند، لازم نیست، منتظر سال 1945 باشید.

·      اظهارات ترومن، بلافاصله بعد از حملهً هیتلر به اتحاد جماهیر شوروی، از این مساًله پرده برمی دارد.

·      در این مرحله، ایالات متحدهً امریکا هنوز رسما وارد جنگ نشده است، ولی عملا در کنار بریتانیای کبیر است.

·      رئیس جمهور آتی ایالات متحدهً امریکا صریحا اعلام می کند، که او به هیچ وجه نمی خواهد، که هیتلر را برندهً این جنگ ببیند.

·      ولی بلافاصله اضافه می کند :

·      «اگر ما ببینیم، که آلمان در آستانهً پیروزی است، باید به روسیه کمک کنیم و اگر دیدیم که امکان پیروزی روسیه موجود است، باید به آلمان کمک کنیم.

·      لب مطلب، اینکه ایندو باید مجبور شوند، حد اکثر تلفات را بدهند.»

 

·      ترومن، بی اعتنا به اتحاد ایالات متحدهً امریکا با بریتانیای کبیر، که عملا با اتحاد جماهیر شوروی در جنگ علیه فاشیسم متحد شده است، طالب ریختن سیلی از خون از پیکر کشور شوراها ست.

 

·      در همین زمان، لرد برابازون، وزیر انگلستان در سر می پروراند:

·      «من اگرچه مجبور به استعفا شده ام، ولی برای کسی پنهان نیست، که محافل پرنفوذی در بریتانیای کبیر، اتحاد جماهیر شوروی را، اگرچه اکنون متحد ما ست، دشمن آشتی ناپذیر خود می دانند.» 9  

 

·      ترومن، که در سال 1944 میلادی، معاون رئیس جمهور و یک سال، بعد رئیس جمهور شده بود، جز تحقق بخشیدن به برنامهً اعلام شده، در سال 1944 خود، سودائی در سر ندارد.

·      برای فرانکلین روزولت، که ترومن یک سال تمام، معاونش بود، هم هدفی جز تضعیف اتحاد جماهیر شوروی وجود نداشت.

 

·      در روزهای پایانی جنگ، وقتی معلوم می شود، که نه بریتانیای کبیر،  بلکه اتحاد جماهیر شوروی، به عنوان رقیب مهم هژمونی جهانی امریکا از جنگ بیرون خواهد آمد، روزولت استراتژی نظامی اش را فورا تغییر می دهد.

 

·      این امر برای هیلگروبر، مورخ آلمانی نیز پوشیده نمانده است:

·      « نتیجه این تغییر استراتژی این شد، که اتحاد جماهیر شوروی تلفات بمراتب سنگینتری برای پیروزی نهایی بر آلمان تقبل کند.

·        روزولت، بجای 215 لشگر که در «برنامهً پیروزی» پیش بینی شده بود، در مجموع 89 لشگر وارد جنگ کرد و سهم نیروهای دریایی و هوایی را بالا برد.»10 

 

·      برای فهم بهتر «جنگ سرد» بهتر است، قدری عقبتر بنگریم:

·      آندره فونتین، کتاب خود تحت عنوان «تاریخ جنگ سرد» را با انقلاب اکتبر آغاز می کند و از این حقیقت امر پرده برمی دارد، که جنگ باصلاح «سرد»، جنگ سرد و گرم بوده است.

·      از اکتبر 1917 تا 1953 (سال مرگ استالین)، آلمان و دولت های انگلوساکسن، مرتب رل عوض می کنند.

·      بعد از تجاوز آلمان ویلهلمی (تا زمان صلح برست ـ لیتوفسک)، نخست اتحاد آنها، بعد ظهور هیتلر و بالاخره «جنگ سرد» ـ به معنی محدود کلمه ـ فرامی رسد، که شروعش به دهه های قبل می رسد و حتی به جنگ جهانی اول و دوم اتصال می یابد.

 

بخش سوم

 آمیزه ای مرگبار ـ چهره جدید جنگ

 

اریک هوبس باوم (متولد 1917) [4]

نویسنده و تاریخدان مارکسیست انگلیسی

آثار اخیر :

گلوبالیزاسیون، دموکراسی، تروریسم (2007)

یک امپراطوری : آمریکا، جنگ و ابر قدرت تمام ارضی (2008)

 

·      امپریالیسم در مبارزه بر ضد اتحاد جماهیر شوروی و اردوگاه سوسیالیستی آمیزه ای از فشار اقتصادی، ایدیولوژیکی و نظامی را بکار می گیرد.

·      همان آمیزه ای که برای در هم شکستن حکومت ساندنیست ها در نیکاراگوئه و برای از هم پاشاندن سیستم سیاسی ـ اجتماعی کوبا بکار برده و می برد.

·      این همان آمیزه ای است که بر ضد سایر کشورها مثلا عراق، ایران، لیبی و مدت زیادی است که بر ضد چین بکار برده می شود.

 

·      این فرم جدید، متنوع و پیشرفتهً جنگ در طی سال های متمادی، در تهاجم مداوم بر ضد کشور شوراها بتدریج تصحیح و تکمیل شده است.

·      هربرت هوفر، یکی از سردمداران ایالات متحدهً امریکا می گوید:

·      «ارسال سرباز به روسیهً شوروی، به معنی قراردادن آنها در معرض سرایت افکار بلشویکی خواهد بود.

·      ما باید به محاصره اقتصادی کشورهای اردوگاه سوسیالیسم دست زنیم و کشورهایی را که نسبت به اتحاد جماهیر شوروی سمپاتی دارند، به تحریم اقتصادی تهدید کنیم.»

 

·      جرج کله مان، نخست وزیر فرانسه، که از شنیدن پیشنهاد هوفر سر از پا نمی شناخت، اظهار داشت که محاصرهً اقتصادی یک سلاح ویرانگر و کارا ست و امکان موفقیت آمیز گشتنش بمراتب بیشتر از مداخلهً نظامی است.

 

·      گرامشی انزجار خود را از این سیاست امپریالیسم اعلام کرد و گفت:

·      «یا پول، یا مرگ!

·      یا تن دادن به یوغ سرمایه داری و یا مرگ از گرسنگی!»11

 

·      سلاح ویرانگر دیگری که از زمان آغاز «جنگ سرد»  ـ به معنی محدود کلمه ـ مورد استفاده قرار می گیرد، عبارت است از توپخانهً ایدئولوژیکی و تبلیغاتی امپریالیسم.

 

·      هریمن، سفیر ایالات متحدهً امریکا در مسکو، در نوامبر 1945 گشودن جبههً جدیدی را پیشنهاد می کند:

·      «تردیدی نیست که ما می توانیم، دست به انتشار روزنامه و مجله بزنیم، ولی تاًثیر کلام چاپ شده ناچیز است.

·      اگر ما فرستنده های رادیویی قوی به زبان خلق های مختلف اتحاد جماهیر شوروی دایر کنیم، می تواند بمراتب مؤثرتر واقع شود.

·      این امر بارها و بارها تاًیید شده است.» 12

 

·      این تجربه را امپریالیست ها از نازیها آموخته بودند.

·      هیتلر هم برای تحکیم پایگاه اجتماعی خویش به فرستنده های رادیویی متوسل شده بود.

·      برای در هم شکستن سیستم سوسیالیستی، علاوه بر فرستنده های رادیوئی، تسلیحات دیگری نیز مستقیم و غیرمستقیم مورد استفاده قرار می گرفتند.

 

·      اریک هوبس  باوم دوره «جنگ باصطلاح سرد» آغاز شده از 1945 ـ 1946 را «جنگ جهانی سوم» می نامد، جنگی که به شکل بغرنجتر و اسرار آمیزتری شعله می کشد.13

 

·      صفت «سرد»، برای جنگی که مرحلهً آخرش با هیروشیما و ناکازاکی شروع می شود، نامناسب است.

·      «جنگ سرد»، بر خلاف جنگ های متداول، که هرازگاهی در گوشه ای از کرهً زمین شعله ور می شوند، جنگی است که در برخی مقاطع تاریخ چنان «داغ» می شود، که خطر تبدیل سراسر و یا بخش مهمی از سیارهً زمین به جهنمی را از پیش چشمان نگران بشریت عبور می دهد.

 

·      اگرچه در رویارویی دو قدرت متخاصم اصلی، رسما صحبت از مبارزهً سیاسی ـ دیپلوماتیک، اقتصادی و تبلیغاتی است، ولی زورآزمایی نظامی چنان دهشتناک است، که هیچ کوری نمی تواند نبیند.

 

·      زورآزمایی نظامی اگر هم به درگیری مستقیم و یا غیر مستقیم نانجامد، می تواند، عواقب هولناکی بجای گذارد.

·      تاًثیر مخرب آن بر اقتصاد و سیاست کشورها، بر مناسبات میان مردم تک تک کشورها و روابط بین المللی  بسیار جدی است.

 

·      مقوله «فروپاشی» در این مورد، یک حقه و ترفند سرهمبندی شده از سوی نظریه پردازان کاپیتالیستی و امپریالیستی است.

·      لاشخورها با چنگ و دندان خون آلود، به رقص و پایکوبی برخاسته اند و ادعا می کنند که سیستم اقتصادی ـ اجتماعی در اتحاد جماهیر شوروی و امریکای لاتین صرفا بدلیل ضعف درونی، غلط بودن مارکسیسم ـ لنینیسم و عدم همخوانی سیستم سوسیالیستی با روحیهً بشری از درون و بطور خود به خودی فرو پاشیده و یا دچار بحران شده است و نتیجه می گیرند که سیستم سرمایه داری نظامی پرثبات، بحق، جاودان و بی جانشین است، ولی سیستم سوسیالیستی و راه رشد غیرسرمایه داری اصولا غلط و محکوم به شکست است.

·      نشخوار مقولهً «فروپاشی» از سوی هرکس هم که باشد، فقط برای تاجگذاری بر سر فاتحان این نبرد مرگ و زندگی است و بس.

 

·      اگر این مقوله به مذاق خیل عظیمی از چپ ها و باصطلاح کمونیست ها و بویژه ماورای انقلابیون و کمونیست های افراطی دو آتشه خوش می آید، نشانگر ورشکستگی و فلاکت سیاسی و ایدئولوژیک آنها ست و لاغیر.

 

·      رد مقولهً «فروپاشی» اما به معنی شانه خالی کردن از تحلیل تاریخی سرسختانه سوسیالیسم واقعا موجود و جنبش بین المللی کمونیستی نیست و نمی تواند هم باشد.

 

·      بلکه درست برعکس، یک همچو تحلیلی فقط وقتی ممکن خواهد شد، که به واقعیت جنگ جهانی سوم پی ببریم.

·      این تحلیل سرسختانه را لیکن نمی توان با تسلیم طلبی عوضی گرفت و لذا انتقاد از روحیهً ورشکستگی سیاسی ـ ایدئولوژیک و عقب ماندگی مذهبی را، که بعد از شکست سوسیالیسم در صفوف جنبش کمونیستی رخنه کرده است، باید بی چون و چرا تا پایان تلخش ادامه داد.  

 

پایان فصل دوم

 

 



[1]Der Zusammenbruch des „sozialistischen Lagers". Implosion oder Dritter Weltkrieg?    

[2]  George F. Kennan

4 R. Hofstadter und B. K. Hofstadter, Great Issues in American History (1958), Vintage Books, New York 1982, Bd. III, S. 418f.

[3] Harry S. Truman

5 S. E. Ambrose, Eisenhower. Soldier and President (1983/84), Simon & Schuster, New York 1991, S. 377

6 M. S. Sherry, In the Shadow of War. The United States Since the 1930s, Yale University Press, New Haven and London 1995, S. 182

7 G. Alperovitz, The Decision to Use the Atomic Bomb and the Architecture of an American Myth, Knopf, New York 1995, S. 316-330, 260f, 252, 260; zum Programm Trumans vgl. H. Thomas, Armed Truce. The Beginnings of the Cold War 1945-46 (1986), Sceptre, London 1988, S. 187

8 Vgl. Meirion und Susie Harries, Sheating the Sword. The Demilitarization Of Japan, Hamish Hamilton, London 1987, S. 39

9 H. Thomas, Armed Truce, a.a.O., S. 187

10 A. Hillgruber, Die Zerstörung Europas. Beiträge zur Weltkriegsepoche 1914 bis 1945, Propyläen, Berlin 1988, S. 295 (Fußnote 71)

[4] Eric Hobsbawm    

11 Vgl. dazu D. Losurdo, Antonio Gramsci dal liberalismo critico al "comunismo critico", Gamberetti, Roma 1997, S. 75-80

12 H. Thomas, Armed Truce, a.a.O., S. 223

13 E. j. Hobsbawm, Age of Extremes. The Short Twentieth Century 1914-1991 (1994), Abacus, London 1995, S. 226


January 26th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي